جدول جو
جدول جو

معنی عاجزنواز

عاجزنواز
نوازندۀ عاجز، آنکه به ناتوانان کمک می کند
تصویری از عاجزنواز
تصویر عاجزنواز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عاجزنواز

عاجزنواز

عاجزنواز
نوازندۀ عاجز. تیمارخوار ناتوان. که ناتوانان را نوازد و دستگیری کند:
زمین بوس شه تازه تر کرد باز
چنین گفت کای شاه عاجزنواز.
نظامی.
تواند که بانوی عاجزنواز
گشاید بما بر در گنج باز.
نظامی.
و رجوع به عاجز شود
لغت نامه دهخدا

عاجز نواز

عاجز نواز
دستگیر داد رس زبون نواز نوازنده ناتوان تیمار دار عاجزان
عاجز نواز
فرهنگ لغت هوشیار

عاجزنوازی

عاجزنوازی
عمل عاجزنواز:
زمانه چو عاجزنوازی کند
به تند اژدها مور بازی کند.
نظامی.
و رجوع به عاجز و عاجزنواز شود
لغت نامه دهخدا

عاجزوار

عاجزوار
مانند عاجزان، برای مِثال چو عاجزوار باید عاقبت مُرد / چه افلاطون یونانی چه آن کُرد (نظامی۲ - ۳۳۷)
عاجزوار
فرهنگ فارسی عمید

عاجزوار

عاجزوار
بمانند عاجز. ناتوان وار. ناتوان:
چو عاجزوار باید عاقبت مرد
چه افلاطون یونانی چه آن کرد.
نظامی.
و رجوع به عاجز شود
لغت نامه دهخدا