جدول جو
جدول جو

معنی سنگر بستن

سنگر بستن
در امور نظامی ساختن سنگر، آماده کردن سنگر
تصویری از سنگر بستن
تصویر سنگر بستن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سنگر بستن

سنگر بستن

سنگر بستن
ممانعت کردن. جلوگیری نمودن. (یادداشت بخط مؤلف) ، آماده کردن سنگر و پناه گرفتن در آن. (فرهنگ فارسی معین). برآوردن سنگر در مقابل دشمن
لغت نامه دهخدا

زنار بستن

زنار بستن
کستی بستن بستن زنار به کمر، آویختن زنار از گردن، یا زنار بستن زنبور آشیانه ساختن زنبور (عسل)
فرهنگ لغت هوشیار

زنار بستن

زنار بستن
بستن زنار بر کمر. (از فرهنگ فارسی معین). معروف. (آنندراج). زنار پوشیدن:
وآنکه زنار برنمی بندد
همچو من روز و شب به تیمارند.
ناصرخسرو.
... بوذاسپ در ایام (طهمورث) بیرون آمد و دین صابیان آورد و این دین پذیرفت و زنار بست و آفتاب را پرستید. (نوروزنامه).
روم ناقوس بوسم زین تحکم
شوم زنار بندم زین تعدی.
خاقانی.
او خلع طاعت کرده است و همان زنار زراتشتی بر میان بسته و با مسلمانان جور و و استخفاف می کند. (تاریخ طبرستان).
مرا حیرت بر آن آورد صد بار
که بندم در چنین بتخانه زنار.
نظامی.
وزجهود و از جهودان رسته ایم
تا به زنار این میان را بسته ایم.
مولوی.
گشا ای مسلمان به شکرانه دست
که زنار مغ بر میانت نبست.
سعدی (بوستان).
گر مرید صورتی درصومعه زنار بند
ور مرائی نیستی در میکده فرزانه باش.
سعدی.
زنار اگر ببندی سعدی هزار بار
به زآنکه خرقه بر سر زنار می کنم.
سعدی.
ظهوری دگر راهزن زلف کیست
که زنار می بندند ایمان ما.
ظهوری (از آنندراج).
- زنار بستن زنبور، کنایه از لانه و آشیانه بستن زنبور. (آنندراج). کنایه از آشیانه ساختن زنبور عسل. (فرهنگ فارسی معین) :
این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت
عسلی پوشد و زنار ببندد زنبور.
سعدی.
، آویختن زنار از گردن. (فرهنگ فارسی معین)، در اصطلاح زنار بستن، عقد خدمت یعنی در زبان اهل اشارت به بستن بند خدمت و طاعت محبوب حقیقی است در هر مرتبت. شاعر گوید:
بیزار شدم ز نقش اغیار
زنار به عشق یار بستم
بی باده بباد می رود عمر
ناقوس بزن که می پرستم.
چنانکه در وضع اول که زنار موضوع گشته نشان خدمت و طاعت بوده است. و زنار مذموم تعلق و دلبستگی به دنیا است و زنار محمود کمر خدمت و طاعت بستن است...
دوشم به خرابات ز ایمان درست
زنار مغانه بر میان بستم چست
شاگرد خرابات ز بدنامی من
رختم بدر انداخت خرابات بشست.
؟ (از فرهنگ مصطلحات عرفا).
زنار بند باده چو مینای نیمه شو
یعنی ز دل برسم ره می فروش باش.
سیادت (از آنندراج).
رجوع به زنار و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

نگار بستن

نگار بستن
ناخن نگارین کردن. حنا بر دست بستن. خضاب کردن. حنا بستن: اما جهان پیر نوعروس وار به گلغونۀ عدل ماآراسته و خود را نگار بسته است. (تاریخ طبرستان)
لغت نامه دهخدا

سنگ بسته

سنگ بسته
محوطه ای که با دیوار سنگی احاطه کرده باشند سنگچین، استوار محکم: دژ سنگ بسته
فرهنگ لغت هوشیار

سنگ بسته

سنگ بسته
محوطه ای که با دیوار سنگی احاطه کرده باشند، سنگچین، استوار، محکم
سنگ بسته
فرهنگ فارسی معین