دل برداشتن و ترک کردن. (ناظم الاطباء). از کسی یا چیزی صرف نظر کردن. - چشم برداشتن از چیزی، کنایه از ترک نظاره کردن. (آنندراج) : چشم برداشتن از روی عزیزان صعب است ورنه بیرون شدن از ملک جهان این همه نیست. خواجه یوسف (از آنندراج)
بقصد دور جستن خود را گرد کردن چنانکه شیر و ببر و غیره. دور جستن چنانکه شیر برای شکاری بقصد جایی، جستن از جائی بجائی دور. جستن مسافتی دور را، قصد جستن یا جستن. (یادداشت مؤلف) ، ورم کردن. آماس کردن. باد آوردن. آماسیدن. آماس پدید کردن. چنانکه گویند پشت دستش خیز برداشته یعنی پشت دستش بادآورده