جدول جو
جدول جو

معنی بدرود گفتن

بدرود گفتن
بدرود کردن، وداع کردن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، واهلیدن، هلیدن، چپ دادن، یله کردن
تصویری از بدرود گفتن
تصویر بدرود گفتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بدرود گفتن

درود گفتن

درود گفتن
درود کردن. خداحافظ کردن. وداع کردن. (ناظم الاطباء). تصلیه. (از منتهی الارب) ، درود دادن. سلام کردن. دعای خیر گفتن. آفرین و تحیت گفتن:
سوی طالقان آمد و مرورود
سپهرش همی داد گفتی درود.
فردوسی.
همی خورد هرکس به آوای رود
همی گفت هرکس به شادی درود.
فردوسی.
آمد از اورنگ بزرگی فرود
دست به گل درزد و گفتش درود.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا