برنیاورده. بالانیاورده. برنکشیده. کوتاه. مقابل بلند. - آواز نابرآورده، آوازی که از کوتاهی به لب نرسیده: چو آگاه شد خسرو از راز اوی وز آن نابرآورده آواز اوی. فردوسی. - دیوار نابرآورده: مؤیدای فلکت ذره وار پرورده به زیر سایۀ دیوار نابرآورده. سوزنی
پرورش نیافته. پرورده نشده، ناتمام. ناقص. کامل نشده. (یادداشت مؤلف). مقابل پرورده. رجوع به پرورده شود: در علاج زنیکه بچۀ ناپرورده از وی بیفتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
بالا برده برافراشته، پرورده تربیت شده، بیرون کشیده مستخرج، پیدا شده ظاهر شده، افراشته -6 تعمیر شده مرمت گشته اصلاح شده، تمام شده مکمل، انباشته پر شده، قبول شده پذیرفته شده و انجام یافته (حاجت و تقاضای کسی)
بالابرده شده، روا شده، پرورده، بنای مرتفع، برای مِثال به درگاه شاه آفریدون رسید / برآورده ای دید سرناپدید (فردوسی - ۱/۱۱۱)، آنکه زیردست پادشاهی یا بزرگی پرورش یافته و به مرتبۀ بلند رسیده
صنیع. مصنوع. ساخته. ساخته شده: این از برآوردگان فلان است از ساخته ها و از صنایع اوست. (یادداشت بخط مؤلف). صنیع، کار ساخته و برآورده. (منتهی الارب) : تهمتن یکی خانه از خاره سنگ برآورده دید اندر آن جای تنگ. فردوسی. دین سرایی است برآوردۀ پیغمبر تا همه خلق بدو در به قرار آید. ناصرخسرو.