جدول جو
جدول جو

معنی نابرآورده

نابرآورده
برنیاورده، برنکشیده، بالا نیاورده، کوتاه
تصویری از نابرآورده
تصویر نابرآورده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نابرآورده

نابرآورده

نابرآورده
برنیاورده. بالانیاورده. برنکشیده. کوتاه. مقابل بلند.
- آواز نابرآورده، آوازی که از کوتاهی به لب نرسیده:
چو آگاه شد خسرو از راز اوی
وز آن نابرآورده آواز اوی.
فردوسی.
- دیوار نابرآورده:
مؤیدای فلکت ذره وار پرورده
به زیر سایۀ دیوار نابرآورده.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

نوبرآوردن

نوبرآوردن
میوۀ نوبر و پیش رس به بازار آوردن یا تحفه بردن نزد کسی، در تداول، کنایه از: کاری بدیع و شگرف کردن. ابداع و ابتکار کردن
لغت نامه دهخدا

نابرویده

نابرویده
کافر، جمع نابرویدگان: (و خدای (عزوجل) داناست بنابرویدگان)
نابرویده
فرهنگ لغت هوشیار

ناپرورده

ناپرورده
پرورش نیافته. پرورده نشده، ناتمام. ناقص. کامل نشده. (یادداشت مؤلف). مقابل پرورده. رجوع به پرورده شود: در علاج زنیکه بچۀ ناپرورده از وی بیفتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

برآورده

برآورده
بالا برده برافراشته، پرورده تربیت شده، بیرون کشیده مستخرج، پیدا شده ظاهر شده، افراشته -6 تعمیر شده مرمت گشته اصلاح شده، تمام شده مکمل، انباشته پر شده، قبول شده پذیرفته شده و انجام یافته (حاجت و تقاضای کسی)
فرهنگ لغت هوشیار

برآورده

برآورده
بالابرده شده، روا شده، پرورده، بنای مرتفع، برای مِثال به درگاه شاه آفریدون رسید / برآورده ای دید سرناپدید (فردوسی - ۱/۱۱۱)، آنکه زیردست پادشاهی یا بزرگی پرورش یافته و به مرتبۀ بلند رسیده
برآورده
فرهنگ فارسی عمید

برآورده

برآورده
صنیع. مصنوع. ساخته. ساخته شده: این از برآوردگان فلان است از ساخته ها و از صنایع اوست. (یادداشت بخط مؤلف). صنیع، کار ساخته و برآورده. (منتهی الارب) :
تهمتن یکی خانه از خاره سنگ
برآورده دید اندر آن جای تنگ.
فردوسی.
دین سرایی است برآوردۀ پیغمبر
تا همه خلق بدو در به قرار آید.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا