معنی لک و لک کردن لک و لک کردن کند راه رفتن، کاری را به کندی انجام دادن تصویر لک و لک کردن فرهنگ فارسی عمید
لک و لک کردن لک و لک کردن کاری را آهسته و بتانی انجام دادن، با رنج و تهیدستی عمر گذرانیدن فرهنگ لغت هوشیار
لک و لک کردن لک و لک کردن با رنج و بی پولی و بی اسبابی گذرانیدن. با مایۀ کم یا اسبابی نارسا کاری ورزیدن یا عمر گذاشتن. با مبلغی ناچیز امرار معاش کردن: باهمین مواجب کم لک و لکی می کنم تا ببینم چه میشود لغت نامه دهخدا
لک لک کردن لک لک کردن لکه های متعدد ایجاد کردن، کاری را عمدا بتانی انجام دادن مماطله فرهنگ لغت هوشیار
لک لک کردن لک لک کردن در انجام دادن امری به عمد این دست آن دست کردن، لک و لک کردن. کاهلی کردن. و رجوع به لک و لک کردن شود لغت نامه دهخدا