جدول جو
جدول جو

معنی قرعه زدن

قرعه زدن
انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن
تصویری از قرعه زدن
تصویر قرعه زدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قرعه زدن

قرعه زدن

قرعه زدن
قرعه انداختن: آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند (حافظ 125)
فرهنگ لغت هوشیار

رقعه زدن

رقعه زدن
پیوندن زدن. (از آنندراج). درپی کردن. وصله کردن:
هر نفس داغ دگر بر تن خود سوخت نظام
همچو آن رقعه که بر خرقۀ پشمینه زنند.
نظام دست غیب (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا

قرعه زن

قرعه زن
آنکه به قرعه فال زند. (آنندراج) :
قول سه کس نیست بین، پر استوار
شاعر و قرعه زن و اخترشمار.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پرسه زدن

پرسه زدن
راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب
فرهنگ لغت هوشیار