جدول جو
جدول جو

معنی غورگی

غورگی
غوره بودن، کال و نارس بودن انگور یا خرما
تصویری از غورگی
تصویر غورگی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غورگی

غورگی

غورگی
نارسیدگی میوه کالی. یا در غورگی مویز کردن، پایمال کردن، محروم کردن
فرهنگ لغت هوشیار

غورگی

غورگی
نارسیدگی میوه، کالی
از غورگی مویز بودن: کنایه از ناپخته و بی تجربه ادعای استادی و کار آزمودگی کردن
در غورگی مویز کردن: پایمال کردن، محروم کردن
غورگی
فرهنگ فارسی معین

غورگی

غورگی
کالی و نارسیدگی میوه ها. (ناظم الاطباء). غوره بودن. نارس بودن انگور و خرما. رجوع به غوره شود.
- درغورگی مویز شدن، کنایه از نرسیدن به مراد و ضایع شدن. ناامید شدن و از زندگی برخوردار نشدن. (ناظم الاطباء) :
آنها که اسیر عقل و تمییز شدند
در حسرت هست و نیست ناچیز شدند
رو بیخبری ز آب انگور گزین
کین باخبران به غوره میمیز شدند.
خیام.
در جوانی پیر گشتم از جفای روزگار
همچو انگوری که اندر غورگی گردد سکج.
شهاب الدین.
رجوع به ’غورۀ ما مویز شد’ ذیل غوره شود.
- در غورگی مویز کردن، پایمال کردن. ویران کردن. محروم ساختن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

غورجی

غورجی
منسوب به ده غوره بر غیرقیاس. (منتهی الارب). منسوب به غوره یکی از قرای هرات. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 182). رجوع به غوره شود
لغت نامه دهخدا

غورجی

غورجی
احمد بن عبدالصمد غورجی، مکنی به ابوبکر. او از عبدالجبار بن محمد بن احمد جراحی روایت کند، ابوالفتح عبدالملک بن ابی سهل کروخی از وی روایت دارد. وی در ذوالحجۀ سال 481 هَ. ق. درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 182)
لغت نامه دهخدا

دورگی

دورگی
چگونگی و حالت دورگ. دورگ بودن. دورگه بودن. (یادداشت مؤلف). رجوع به دورگه شود
لغت نامه دهخدا

غوری

غوری
املایِ دیگر واژۀ قوری
از مردم سرزمین غور، تهیه شده در سرزمین غور
غوری
فرهنگ فارسی عمید