صبح زود. اول روز: مگرکز توسنانش بدلگامی دهن بر کشته ای زد صبح بامی. نظامی. سپهدار ایران هم از صبح بام برآراست لشکر بسازی تمام. نظامی. هر چه دهد مشرقی صبح بام مغربی شام ستاند بوام. نظامی. ساقیا می ده که مرغ صبح بام رخ نمود از بیضۀ زنگارفام. سعدی (از حاشیۀ وحید بر گنجینه)
صبح رنگ. به رنگ صبح. سپید. روشن: چه شد که بادیه بربود رنگ خاقانی که صبح فام شد از راه و شامگون آمد. خاقانی. یوسف من گرگ مست باده به کف صبح فام وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب. خاقانی. ناخن سیمین سمن صبح فام برده ز شب ناخنۀ شب تمام. نظامی