شاهدپرست شاهدپرست پرستندۀ شاهد. که زیبا و خوب روی را پرستد. جمال پرست. زیباپرست. عاشق و دلبستۀ بمعشوق. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
شاه پرست شاه پرست پرستندۀ شاه. که شاه پرستد. شاهدوست: من از این شغل درکشیدم دست نیستم شاه بلکه شاه پرست. نظامی لغت نامه دهخدا
راه پرست راه پرست که با راه انسی و آشنایی دارد. که پیوسته ملازم راه است. که با راه رفتن پیوند همیشگی دارد: حالی انگشتری گشاد ز دست داد تا برد پیک راه پرست. نظامی لغت نامه دهخدا
ظاهرپرست ظاهرپرست ظاهربین: زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست. حافظ لغت نامه دهخدا