جدول جو
جدول جو

معنی سیاه پوشک

سیاه پوشک
نوعی خار بیابانی که گل های زرد زیبا دارد
تصویری از سیاه پوشک
تصویر سیاه پوشک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سیاه پوشک

سیاه پوش

سیاه پوش
آن که جامه سیاه پوشد، آن که عزادار باشد ماتم زده ماتم دار سوگوار، شبگرد عسس میر بازار میر شب، کسی که پیشاپیش پادشاه رود و دور باش گوید چاوش. توضیح این گروه در قدیم به جهت هیبت و صلابت سیاه می پوشیدند، کسی که شیر ببر و دیگر جانوران درنده را نگاهداری کند، جمع سیاه پوشان
فرهنگ لغت هوشیار

سیاه پوش

سیاه پوش
کسی که جامۀ سیاه به تن داشته باشد، کنایه از ماتم زده، ماتم دار، عزادار، کنایه از شب گرد، عسس
سیاه پوش
فرهنگ فارسی عمید

سیاه پوش

سیاه پوش
آنکه جامۀ سیاه پوشد، مجازاً، زنگی، حبشی:
فلک از طالع خروشانش
خوانده شاه سیاه پوشانش،
نظامی،
، سیاه رنگ:
تیغ کبود غرق خون صوفی کار آب کن
زاغ سیاه پوش را گفته صلای معرکه،
خاقانی،
، شب گرد، عسس، میربازار، میرشب، (برهان) (از آنندراج)، شرطه، (مهذب الاسماء) (تفلیسی)، چاوش و آن کسی باشد که پیشاپیش پادشاهان دورباش گوید و این جماعت در قدیم بجهت هیبت و صلابت و سیاست سیاه می پوشیده اند، (برهان) (از آنندراج) : و این مثال بداد و سیاه پوشان برآمدند و حجت تمام بگرفتند، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292)، سوگوار ماتمی و صاحب تعزیت، (برهان) (آنندراج)، شیربانان یعنی جماعتی که شیر، ببر و جانوران درنده نگاه میدارند، (برهان)
لغت نامه دهخدا

سیاه پوش

سیاه پوش
دهی است جزو دهستان کورائیم بخش مرکزی اردبیل شهرستان اردبیل، دارای 281 تن سکنه، آب آن از چشمه و رود خانه سیاهپوش، محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

سیاه پوست

سیاه پوست
آن که رنگ پوست بدنش سیاه باشد مقابل سفید پوست
سیاه پوست
فرهنگ لغت هوشیار

سیاه پوست

سیاه پوست
کسی که پوست بدنش سیاه باشد، آنکه از نژاد سیاه باشد
سیاه پوست
فرهنگ فارسی عمید

سیاه پوست

سیاه پوست
هر یک از افراد یکی از چهار گروه بزرگ نژادهای انسانی، بومی قاره آفریقا که پوستی تیره، موهای مجعد و لب های کلفت برآمده دارند
سیاه پوست
فرهنگ فارسی معین