جدول جو
جدول جو

معنی سپه شکن

سپه شکن
آنکه هنگام حمله، سپاه دشمن را در هم شکند، برای مثال چون شیر به خود سپه شکن باش / فرزند خصال خویشتن باش (نظامی۳ - ۳۷۷)
تصویری از سپه شکن
تصویر سپه شکن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سپه شکن

سپه شکن

سپه شکن
دلیر. برهم زنندۀ سپاه. که گاه ِ حمله سپاه را در هم شکند و بگریزاند:
شه سپه شکن جنگجو ز پیش ملک
میان بیشۀ گشن اندرون خزید چو مار.
فرخی.
علی است روز مصاف و نبرد و کوشش و لیک
سر سپه شکنان بوعلی شجاع الدین.
سوزنی.
چون شیر بخود سپه شکن باش
فرزند خصال خویشتن باش.
نظامی
لغت نامه دهخدا

سایه شکن

سایه شکن
روشن کننده روشنگر، کسی که دین کفر را معدوم سازد
سایه شکن
فرهنگ لغت هوشیار

سکه شدن

سکه شدن
به صورت که در آمدن پول. یا سکه شدن کار (و بار) تنظیم یافتن آن آماده شدن آن بسامان رسیدن درست شدن کار و بار
فرهنگ لغت هوشیار