رسم، عادت، طرز، روش، مثل، طور مثلاً به سان، برسان، چه سان، یک سان، دیگرسان، بدان سان، ازاین سان جمله صید این جهانیم ای پسر / ما چو صعوه مرگ برسان زغن (رودکی - ۵۰۵) ، نه همه سال کار هموار است / نه به هر وقت حال یک سان است (مسعودسعد - ۷۱) بیشتر به صورت ترکیب با حرف یا کلمۀ دیگر از قبیل به، بر، چه، یک، دیگر، بدان (به آن)، بدین (به این)، زین (از این) استعمال می شود، مثل، مانند، پسوند متصل به واژه به معنای نظیر مثلاً آب سان، آینه سان، پیل سان، دیوسان، ذره سان، شیشه سان، قندیل سان، آب صفت هر چه شنیدی بشوی / آینه سان هرچه ببینی مگوی (نظامی۱ - ۸۸) مقابل رژه، در امور نظامی بازدید فرمانده یا مقام بلندپایه از نظامیانی که در حالت خبردار در صفوف منظم ایستاده اند جا، مکان مثلاً گورسان، برای مثال بسا شارسان گشت بیمارسان / بسا گلستان نیز شد خارسان (فردوسی۴ - ۵۵۴) حصه، بهره، پاره سان سان: حصه حصه، پاره پاره سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ سان دیدن: در امور نظامی بازدید کردن فرمانده در حال عبور (سواره یا پیاده) از سربازانی که به صف ایستاده باشند رسم، عادت، طرز، روش، مثل، طور مثلاً به سان، برسان، چه سان، یک سان، دیگرسان، بدان سان، ازاین سان جمله صید این جهانیم ای پسر / ما چو صعوه مرگ برسان زغن (رودکی - ۵۰۵) ، نه همه سال کار هموار است / نه به هر وقت حال یک سان است (مسعودسعد - ۷۱) بیشتر به صورت ترکیب با حرف یا کلمۀ دیگر از قبیل به، بر، چه، یک، دیگر، بدان (به آن)، بدین (به این)، زین (از این) استعمال می شود، مثل، مانند، پسوند متصل به واژه به معنای نظیر مثلاً آب سان، آینه سان، پیل سان، دیوسان، ذره سان، شیشه سان، قندیل سان، آب صفت هر چه شنیدی بشوی / آینه سان هرچه ببینی مگوی (نظامی۱ - ۸۸) مقابلِ رژه، در امور نظامی بازدید فرمانده یا مقام بلندپایه از نظامیانی که در حالت خبردار در صفوف منظم ایستاده اند جا، مکان مثلاً گورسان، برای مِثال بسا شارسان گشت بیمارسان / بسا گلستان نیز شد خارسان (فردوسی۴ - ۵۵۴) حصه، بهره، پاره سان سان: حصه حصه، پاره پاره سُوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فَسان، فَسَن، سان ساو، سَنگ ساو، سامیز، مِسَنّ سان دیدن: در امور نظامی بازدید کردن فرمانده در حال عبور (سواره یا پیاده) از سربازانی که به صف ایستاده باشند