جدول جو
جدول جو

معنی رجل الجبار

رجل الجبار
از ستارگان قدر اول صورت جبار، رجل الجوزا
تصویری از رجل الجبار
تصویر رجل الجبار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رجل الجبار

رجل الجبار

رجل الجبار
ستاره ای از قدر اول بر پای چپ جبار، و آنرا رجل الجوزا نیز نامیده اند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به رجل الجوزاء شود
لغت نامه دهخدا

رجل الحمار

رجل الحمار
از تیره کمپوزه وقسمت قابل مصرف گل آن است و مادۀ مؤثر آن موسیلاژ، مواد پکتیک میباشد. موارد استعمال: اسپس پکتورال، اسپس وولنه رر. (از کارآموزی داروسازی جنیدی ص 198). حشیشهالسعال. فنجیون. فنجریون. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

رجل الجراد

رجل الجراد
تره ای است مانند ترۀ یمانی و در خواص بدل آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تره ای است مانند بقلۀ یمانی. (از اقرب الموارد). نبتی است همچون نبات بقله الیمانیه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سرو ترکستانی. زرنب. (منتهی الارب). زرنب. سرخدار. سرمک. سرمج. سرمق. اُساک. لَم لَم. (یادداشت مرحوم دهخدا). زرنب. (تحفۀ حکیم مؤمن). دمشقی گوید: زرنباد را گویند و ابومعاذ گفته که به من چنان رسیده که آن تره ای است که به بقلۀ یمانیه شبیه بود و در تبها مفید بود. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی). شیخ الرئیس گوید: بقله ای است که قایم مقام بقلۀ یمانی بود، نافع بود جهت سل، و طبخ وی نافع بود جهت تب ربع و تبهای مطبقه، و مسیح گوید: زرنب است. مؤلف گوید: بتحقیق زرنب است و آنرا سرو گویند. (از اختیارات بدیعی). و رجوع به میزان الادویه ص 326و الفاظالادویه ص 131 و مفردات ابن بیطار ص 137 شود
لغت نامه دهخدا

رجل البحر

رجل البحر
جوی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، شاخۀ دریا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا