جدول جو
جدول جو

معنی دوتوی

دوتوی
دوتا، دولا، خمیده، کج، منحنی، دوتو، دوته
تصویری از دوتوی
تصویر دوتوی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دوتوی

دوسوی

دوسوی
دوسو. دوطرف: جبینان، دو سوی پیشانی. (دهار). قذألان، دو سوی قفا. (دهار). رجوع به دوسو شود
لغت نامه دهخدا

دوتهی

دوتهی
لباسهای آسترشده. (ناظم الاطباء). جامۀ دراز ابره و آستر که با هم دوزند و بر این قیاس یک لایی و دولایی بیاید. (آنندراج).
- دوتهی پوش، که لباس دوتهی یعنی رویه و آستردار بپوشد:
آه سرد که ترا گرم گرفته ست که باز
دوتهی پوش به رنگ گل رعنا شده ای.
سیدحسین خالص (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دوتای

دوتای
طنبور. (زمخشری). چنگی که دارای دوتار باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به دوتا و دوتار شود
لغت نامه دهخدا

دستوی

دستوی
دستوا. نام دهی از ایران به اهواز و نسبت به آن دستوائی و دستوی باشد و جامه های دستوائی معروف به وده است. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

دهتوی

دهتوی
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج. واقع در 38هزارگزی جنوب پاوه. سکنۀ آن 286 تن. آب از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا