خشکنانج. خشکنانه. رجوع به خشکنانج و خشکنانه شود: و چندان اطعمه غریب بر آن سماط بود که در حصر... نگنجد و در میان تلی عظیم از حلاوی و خشکنانک برهم ریخته بود چنانکه مرد ایستاده در پس آن نمی نمود. (تجارب السلف)
نان خشک. نان ته ماندۀ سفره ها که در مطبخ جمع آرند و تر یا خشک آن را بگدایان دهند. (یادداشت بخط مؤلف) : همی دربدر خشک نان باز جست مر او را همان پیشه بود از نخست. ابوشکوربلخی. یا حبذا الکعک بلحم مثرود و خشکنان مع سویق مقنود. راجز