جدول جو
جدول جو

معنی خرده شناس

خرده شناس
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
تصویری از خرده شناس
تصویر خرده شناس
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خرده شناس

پرده شناس

پرده شناس
رامشگر نوازنده مطرب موسیقیدان، عارف صاحب فهم و فراست
پرده شناس
فرهنگ لغت هوشیار

پرده شناس

پرده شناس
مطرب، نوازنده، رامشگر، برای مِثال پرده شناسان به نوا در شگرف / پرده نشینان به وفا در شگرف (نظامی۱ - ۳۲)، موسیقی دان
پرده شناس
فرهنگ فارسی عمید

خرده شناسی

خرده شناسی
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری
باریک بینی، موشِکافی، خُرده بینی، خُرده کاری، خُرده گیری، خُرده دانی، نازُک بینی، نازُک اَندیشی، نُکته سَنجی، نُکته دانی، ژَرف یابی، ژَرف بینی، ژَرف نِگَری، غَوررَسی، مُداقَّه، تَدقیق، تَعَمُّق
خرده شناسی
فرهنگ فارسی عمید

پرده شناس

پرده شناس
کنایه از مطرب و رامشگر و نوازنده و موسیقی دان:
پرده شناسان بنوا در شگرف
پرده نشینان بوفا در شگرف.
نظامی.
، کنایه از عارف وصاحب فهم و فراست. (برهان)
لغت نامه دهخدا