جدول جو
جدول جو

معنی چشمارو

چشمارو
چیزی که برای دفع چشم زخم از انسان، حیوان، باغ و یا خانه درست می کردند مانند دعا، طلسم، مهره یا چیز دیگر، چشم پنام، حرز، تعویذ، کوزه ای که در آن پول بریزند و به منظور دفع چشم زهم آن را از فراز بام میان کوچه اندازند که بشکند و مردم پول های آن را ببرند، برای مثال چوچشمارو آنگه خورند از تو سیر / که از بام پنجه گز افتی به زیر (سعدی۱ - ۹۶)
تصویری از چشمارو
تصویر چشمارو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چشمارو

چشمارو

چشمارو
تعویذی که به جهت دفع چشم زخم (از انسان حیوان باغ خانه و جز آنها) سازند حرز، چشم زخم
فرهنگ لغت هوشیار

چشماروی

چشماروی
تعویذی که به جهت دفع چشم زخم (از انسان حیوان باغ خانه و جز آنها) سازند حرز
فرهنگ لغت هوشیار

چشماروی

چشماروی
چشمارو. حرز. تعویذ. دعای دفع چشم بد. چیزی که جهت دفع چشم زخم از انسان یاحیوان یا خانه و باغ و جز اینها سازند:
چو از تو کس نیابد خوشی و کام
چه روی تو چه چشماروی بر بام.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
باش چشماروی او امروز تو
بعد ازین فرداسپندش سوز تو.
عطار.
هست خورشید رخت زیر نقاب
جملۀ ذرات چشماروی تو.
عطار.
تو هم ای خواجه چشمارویی امروز
چو چشماروی زیبارویی امروز.
عطار
لغت نامه دهخدا

چشم آرو

چشم آرو
تعویذی که به جهت دفع چشم زخم (از انسان حیوان باغ خانه و جز آنها) سازند حرز
فرهنگ لغت هوشیار

آشنارو

آشنارو
معروف، روی شناس، شناخته، برای مِثال از این آشناروی تر داستان / خنیده نیامد برِ راستان (نظامی۵ - ۷۶۲)یار و دوست، آنکه شایستۀ دوستی و مصاحبت باشد، برای مِثال در این عهد از وفا بویی نمانده ست / به عالم آشنارویی نمانده ست (خاقانی - ۷۴۸)مطلوب، خواسته
آشنارو
فرهنگ فارسی عمید