بوارح بوارح جَمعِ واژۀ بارح، باد گرم تابستان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیماری دیابیطوس. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس) لغت نامه دهخدا
بوارد بوارد جمع بارد بارده، سردی ها برنده ها جمع بارد و بارده. شمشیرهای بران، چیزهای سرد و خنک مبردات. یا مرهفات بوارد. شمشیرهای مرگ دهنده فرهنگ لغت هوشیار
بوارق بوارق بارقه، روشنایی، پرتو مثلاً بارقه ای از ایمان در او وجود دارد، برق زننده، درخشنده فرهنگ فارسی عمید