جدول جو
جدول جو

معنی آماریدن

آماریدن
به حساب آوردن، آمار کردن، شمردن، آماردن، برای مثال تو از سر نغزی و لطیفی و ظریفی / می دان همه افعال من و هیچ میامار (سوزنی - ۵۰)
تصویری از آماریدن
تصویر آماریدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آماریدن

آماریدن

آماریدن
شمردن، به حساب آوردن، اهمیت دادن، به روی خود آوردن
آماریدن
فرهنگ فارسی معین

آماریدن

آماریدن
آماردن. شمردن. بحساب آوردن، مجازاً، اهمیت دادن. محلی نهادن. بروی خود آوردن:
ساعتکی روی پیش دار و بِهُش باش
کار بمن مان و برمگرد و میامار.
سوزنی.
تو از سر نغزی ّ و لطیفی ّ و ظریفی
می دان همه افعال من و هیچ میامار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

آغاریدن

آغاریدن
خیساندن ترکردن نم کردن، آمیختن مزج، سرشتن، نم کشیدن خیسیدن، تراویدن زهیدن
فرهنگ لغت هوشیار