آستری آستری منسوب به آستر. جامه و پارچه کم ارز که از آن آستر سازند. یا مثل آستری. جامه و پارچه ای بد و بی دوام فرهنگ لغت هوشیار
آستری آستری جامه و پارچۀ کم ارز که بطانه از آن کنند. - مثل آستری، جامه و قماشی بد و بی دوام لغت نامه دهخدا
آسوری آسوری آشوری، مربوط به آشور، از مردم آشور، طایفۀ نصاری از نژاد سامی که در ترکیه و ایران به سر می برند، آسوری، زبانی از شاخۀ زبان های حامی - سامی که در میان این قوم رایج بوده است فرهنگ فارسی عمید
بستری بستری در بستر افتاده و گرفتار بستر. (ناظم الاطباء). بیمار و مریض: فلان یک ماه بستری بوده و حالا چاق شده. (فرهنگ نظام) لغت نامه دهخدا