هوس کردن هوس کردن آرزو کردن دل خواستن آرزومند شدن میل یافتن: عروس گل در هودج زمردنی عنچه گلستان و هوس نوای هزار دستان میکرد فرهنگ لغت هوشیار
هوس کردن هوس کردن هوس داشتن. در هوس افتادن. خواستن. خواهانی و آرزو کردن: چنان به پای تو در مردن آرزومندم که زندگانی خویشم چنان هوس نکند. سعدی. هوس کرده بودم که کرمان خورم به آخر بخوردند کرمان سرم. سعدی لغت نامه دهخدا