جدول جو
جدول جو

معنی نازک اندام

نازک اندام
خوش اندام، دارای قد و قامت و اندام زیبا
تصویری از نازک اندام
تصویر نازک اندام
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نازک اندام

نازک اندام

نازک اندام
آنکه اندام و اعضای وی لطیف و نرم باشد لطیف اندام: طلب کرد یار دلارام را پری پیکر نازک اندام را. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

نازک اندام

نازک اندام
آنکه همه اندام و اعضای وی نرم و لطیف باشد. (ناظم الاطباء). ظریف. ظریف اندام. جوان. متناسب اعضا. که اندامی ظریف و زیبا دارد:
طلب کرد یار دلارام را
پری پیکر نازک اندام را.
نظامی.
کافروخته روی بود و بدرام
پاکیزه نهاد و نازک اندام.
نظامی (لیلی و مجنون ص 227).
شنیدم که لقمان سیه فام بود
نه تن پرور و نازک اندام بود.
سعدی.
نازت بکشم که نازک اندامی
بارت ببرم که نازپروردی.
سعدی.
چندانکه خوب و لطیف ونازک اندامند درشتی و سختی کنند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا

نازک اندیش

نازک اندیش
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشِکاف، خُرده بین، خُرده کار، خُرده شِناس، خُرداِنگارِش، خُرده گیر، خُرده دان، نازُک بین، نُکته سَنج، ژَرف یاب، ژَرف بین، مُدَقَّق، غَوررَس
نازک اندیش
فرهنگ فارسی عمید

ناوک انداز

ناوک انداز
آنکه با کمان تیر بیندازد، ناوک افکن، تیرانداز
ناوک انداز
فرهنگ فارسی عمید

ناقص اندام

ناقص اندام
آنکه یک یاچندعضوبدنش ناقص باشد ناقص عضوناقص الخلقه
ناقص اندام
فرهنگ لغت هوشیار