جدول جو
جدول جو

معنی ناایمن

ناایمن
ناامن، نامطمئن، آنکه در امن وامان نباشد
تصویری از ناایمن
تصویر ناایمن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ناایمن

ناایمن

ناایمن
خطرناک و مخوف. (ناظم الاطباء). مقابل ایمن. مظنون. دور ازامنیت. غیرقابل اعتماد. نامطمئن: راهها ناایمن شده است... و راه از نیشابور تا اینجا سخت آشفته است. (تاریخ بیهقی). و بر ناایمن بیگمان ایمن مباش. (قابوسنامه). قلعه ای ساخته بودند و راهها ناایمن شده. (کتاب النقض ص 367) ، ترسان. بیمناک. آشفته. ناخاطرجمع. اندیشناک. بی امان:
مخسبید ناایمن از شهریار
مدارید ز اندیشه جان را نزار.
فردوسی.
چونکه بجای تو در ای چرخ پیر
خلق بجان یکسره ناایمن است.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 75).
گر مار نئی، مردمی، از بهر چرایند
مؤمن ز تو ناایمن و ترسان ز تو ترسا.
ناصرخسرو.
قمر ز قبضۀ شمشیر تست ناایمن
زحل ز پیکر پیکان تست ناپروا.
امیرمعزی.
وندرین آرزو همی باشم
زانکه ناایمنم ز کید حسود.
سوزنی.
خرد ناایمن است از طبع ز آن حرزش کنم حیرت
چو موسی زنده در تابوت از آن دارم بزندانش.
خاقانی.
از جانب برادر ناایمن بود وبا کمال شهامت و خشونت جانب او می شناخت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 153). لشکر ابوعلی چون غدر دارا بدیدند، از دیگران ناایمن گشتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 209)
لغت نامه دهخدا

ناامین

ناامین
ناایمن. اندیشناک. هراسان. ترسان: و چنان شد که ملک بیکبارگی در سر آن قضایا خواست شد، و عموم خلق بر املاک و عرض و جان خود ناامین گشتند. (تاریخ غازانی ص 241) ، نااستوار. ناراست. غیرامین. که امانت ندارد. غیرمعتمد
لغت نامه دهخدا