جدول جو
جدول جو

معنی میان تهی

میان تهی
آنچه داخلش خالی باشد و چیزی در آن نباشد
تصویری از میان تهی
تصویر میان تهی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با میان تهی

میان تهی

میان تهی
کاواک و میان خالی. (ناظم الاطباء). مجوف. مُسَحَّر. (منتهی الارب). کاواک. اجوف. مجوف. میان خالی. پوک. پوچ. بی مغز. کرو. میان کاواک. (یادداشت مؤلف). متخلخل: سبب آماسیدن وی آن است که او (ملازه) متخلخل و میان تهی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
چون طشت میان تهی است خاقانی
زان راحتها که روح را باید.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 580).
چون غاریقون کریه و منکر
وز تربد هم میان تهی تر.
خاقانی.
در کار توام به صبر مفکن کارم
کز صبر میان تهی تریم ما اینجا.
خاقانی.
به خنده گفت که سعدی سخن دراز مکن
میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری.
سعدی.
نادان چون طبل غازی بلندآواز و میان تهی. (گلستان).
همه دعوی و فارغ از معنی
راست گوئی میان تهی جرسیست.
سعدی
لغت نامه دهخدا

میان شهر

میان شهر
دهی است از دهستان شهسوار بخش میناب شهرستان بندرعباس، واقع در 16هزارگزی شمال میناب با 100 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

میان روی

میان روی
میانه روی. اعتدال که نه افراط باشد و نه تفریط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

میان دیهی

میان دیهی
اراضی را که خداوند آن غایب یا مردۀ بلا وارث باشد میان دیهی گویند، (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1563)، اراضیی که مالکان آن اراضی واگذار به اهل دیه کرده اند تا تصرف کنند و مالیات دیوانی آن را بپردازند، (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1563)، اراضیی که برای چراگاه دواب رها شده و تحت تقسیم قرار نگرفته باشد، (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1563)
لغت نامه دهخدا

میان دری

میان دری
قسمت پشت در به سوی اتاق یعنی قطر دیوار اتاق. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

میان تنگ

میان تنگ
دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 42هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد با 170 تن سکنه. آب آن از رود خانه راوند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا