جدول جو
جدول جو

معنی کلاه دار

کلاه دار
کسی که کلاه بر سر دارد، کنایه از پادشاه
تصویری از کلاه دار
تصویر کلاه دار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کلاه دار

کلاه داری

کلاه داری
پادشاهی، سلطنت، برای مِثال نه هر کسی که کله کج نهاد و تند نشست / کلاهداری و آیین سروری داند (حافظ - ۳۶۴)
کلاه داری
فرهنگ فارسی عمید

کلاه وار

کلاه وار
بقدر کلاه. به اندازۀ کلاهی از جامه و قماش. جامه ای به اندازۀ یک کلاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
رفتم تبری به پنبه دوزی دادم
تا پنبه زند کلاه واری برداشت.
(یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا

کلبه دار

کلبه دار
دکان دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

کلاهدار

کلاهدار
آنکه کلاه بر سر دارد. (فرهنگ فارسی معین). دارندۀ کلاه، کنایه از پادشاه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از برهان). کنایه از پادشاه. سلطان. (فرهنگ فارسی معین). تاجدار. و رجوع به کلاه و کلاهداری شود
لغت نامه دهخدا