فروخواندن فروخواندن خواندن. قرائت کردن: بدو داد آن نامۀ پهلوان فروخواند آن خسرو خسروان. فردوسی لغت نامه دهخدا
فرو نشاندن فرو نشاندن تسکین دادن، آرام کردنبرطرف کردن تشنگی یا گرسنگی یا گرما و مانند آنخاموش کردنپایین آوردن از مقام فرهنگ فارسی عمید
فرو نشاندن فرو نشاندن پایین نشاندن، ته نشین کردن، کم کردن حرارت چیزی، خاموش کردن، کم کردن حدت چیزی، آرام کردن تسکین دادن فرهنگ لغت هوشیار
فرو نشاندن فرو نشاندن پایین آوردن، ته نشین کردن، کم کردن از شدت چیزی، خاموش کردن، آرام کردن، تسکین دادن فرهنگ فارسی معین