جدول جو
جدول جو

معنی فرو خواندن

فرو خواندن
فراخواندن، صدا کردن، نوشته ای را خواندن
تصویری از فرو خواندن
تصویر فرو خواندن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فرو خواندن

فروخواندن

فروخواندن
خواندن. قرائت کردن:
بدو داد آن نامۀ پهلوان
فروخواند آن خسرو خسروان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

فرو نشاندن

فرو نشاندن
تسکین دادن، آرام کردن
برطرف کردن تشنگی یا گرسنگی یا گرما و مانند آن
خاموش کردن
پایین آوردن از مقام
فرو نشاندن
فرهنگ فارسی عمید

فرو نشاندن

فرو نشاندن
پایین نشاندن، ته نشین کردن، کم کردن حرارت چیزی، خاموش کردن، کم کردن حدت چیزی، آرام کردن تسکین دادن
فرهنگ لغت هوشیار

کور خواندن

کور خواندن
غلط خواندن بد فهمیدن: رفیق، این را دیگر خور خواندی
کور خواندن
فرهنگ لغت هوشیار

ورد خواندن

ورد خواندن
افسون خواندن نیرنگ خواندن بر زبان راندن ورد دعا خواندن
ورد خواندن
فرهنگ لغت هوشیار

فرو نشاندن

فرو نشاندن
پایین آوردن، ته نشین کردن، کم کردن از شدت چیزی، خاموش کردن، آرام کردن، تسکین دادن
فرو نشاندن
فرهنگ فارسی معین