جدول جو
جدول جو

معنی غریژنگ

غریژنگ
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
تصویری از غریژنگ
تصویر غریژنگ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غریژنگ

غریژنگ

غریژنگ
غریژن. غریزن. غلیزن، گل و لای سیاه که در بن حوض ها و ته تالاب ها و جوی ها است
غریژنگ
فرهنگ فارسی معین

غریژنگ

غریژنگ
گل و لای سیاه که بن حوضها و ته تالابها و جویها می باشد. (برهان قاطع). لجن و گل و لای ته حوض. غریفج. غریفژ. (انجمن آرا). غریرن. غریزن. غریژن. غلیزن. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا

غریژن

غریژن
خلاب و گل سیاه. (از برهان قاطع ذیل غریزن). لجن و گل و لای ته حوض را گویند. غریفج. غریفژ. (انجمن آرا). غریرن. غریزن. غریژنگ. غلیزن. (برهان قاطع). لوش
لغت نامه دهخدا

پرآژنگ

پرآژنگ
پُرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چُروکیده، پُرشِکَن، پُر پیچ و تاب، پُرگِرِه، پُرنَوَرد، پُرشِکَنج، پُرکوس، پُرماز، اَنجوخیده، آژَنگ ناک، برای مِثال تو با دشمنت رخ پرآژنگ دار / بداندیش را چهره بی رنگ دار (فردوسی - ۶/۲۶۰)
پرآژنگ
فرهنگ فارسی عمید

گریسنگ

گریسنگ
مغاک گو. آواز بلبل، بانگی که قلندران و معرکه گیران بیکبار برآورند
فرهنگ لغت هوشیار

پرآژنگ

پرآژنگ
پرچین. پرشکنج. پرشکن. پرنورد:
بماند ستم دلتنگ بخانه در چون فنگ
ز سرما شده چون نیل سر و روی پرآژنگ.
حکاک.
بدان کاخ بنشست بوزرجمهر
بدید آن پرآژنگ چهر سپهر.
فردوسی.
بیامد نهم روز بوزرجمهر
پر از آرزو دل پر آژنگ چهر.
فردوسی.
نه بخشایش آرد بکس بر نه مهر
دژ آگاه دیوی پرآژنگ چهر.
فردوسی.
برین نیز بگذشت چندی سپهر
پرآژنگ شد روی بوزرجمهر.
فردوسی.
تو با دشمنت رخ پرآژنگ دار
بداندیش را چهره بیرنگ دار.
فردوسی.
یکی نامه بنوشت پر داغ و درد
پرآژنگ رخ لب پر از باد سرد.
فردوسی.
پراکنده گشت آن بزرگ انجمن
همه رخ پرآژنگ و دل پرشکن.
فردوسی.
بگفت این و بیرون شد از پیش اوی
پر از خشم جان و پرآژنگ روی.
فردوسی.
پس پرده رفتی چرا چون زنان
بروی پرآژنگ غازه زنان.
اسدی
لغت نامه دهخدا