جدول جو
جدول جو

معنی دم فرو بستن

دم فرو بستن
کنایه از خاموش شدن، ساکت شدن، سکوت کردن
تصویری از دم فرو بستن
تصویر دم فرو بستن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دم فرو بستن

چشم فرو بستن

چشم فرو بستن
چشم بر هم نهادن چشم بستن، یا چشم از چیزی. صرف نظر کردن از آن. یا چشم از جهان. مردن قطع حیات کردن
فرهنگ لغت هوشیار

لب فرو بستن

لب فرو بستن
کنایه از خاموشی گزیدن، سخن نگفتن، لب بستن
لب فرو بستن
فرهنگ فارسی عمید

چشم فرو بستن

چشم فرو بستن
مردن
نگاه نکردن به کسی یا چیزی، ترک نظاره کردن
صرف نظر کردن، برای مِثال دلارامی که داری دل در او بند / دگر چشم از همه عالم فروبند (سعدی - ۱۴۸)
چشم فرو بستن
فرهنگ فارسی عمید