معنی دست ریس - فرهنگ فارسی عمید
معنی دست ریس
دست ریس
ریسمان یا نخی که با دست ریسیده شده باشد
تصویر دست ریس
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با دست ریس
دست ریس
دست ریس
ریسمان و رشتۀ با دست ریسیده شده. (ناظم الاطباء). رشته و ریسمان که به دوک ریشته اند نه به چرخ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : عیسی اینک پیش کعبه بسته چون احرامیان چادری کان دست ریس دخت عمران آمده. خاقانی
لغت نامه دهخدا
دست ریز
دست ریز
دست ریخته. که با دست ریخته اند و طبیعی نیست: تپه های دست ریز خاکی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
اسپ ریس
اسپ ریس
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
اسب ریس
اسب ریس
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
دست چین
دست چین
میوه ای که با دست چینند، با دست انتخاب کردن اشیا
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.