جدول جو
جدول جو

معنی خوش خرام

خوش خرام
دارای ناز و وقار در راه رفتن، خوش رفتار
تصویری از خوش خرام
تصویر خوش خرام
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خوش خرام

خوش خرام

خوش خرام
خوش رفتار و رعنا. (ناظم الاطباء). کش خرام. (یادداشت مؤلف) :
بره کرد عزم آن بت خوش خرام
گره کرد بند سر آن خوش سیر.
لوکری.
بدو گفت جمشید کای خوش خرام
نزیبد ز تو این سخنهای خام.
اسدی.
فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست
سی غلام ترک دادش خوش لقا و خوش خرام.
سوزنی.
ماند کجاوه حاملۀ خوش خرام را
اندر شکم دو بچه بمانده محصرش.
خاقانی.
ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام
ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام.
سعدی.
قامت زیبا و قد خوش خرام سرو سهی و بیدو چنار رقاص. (ترجمه محاسن اصفهان).
ای کبک خوش خرام که خوش میروی بایست
غره مشو که گربۀ عابد نماز کرد.
حافظ.
تا بوکه یابم آگهی از سایۀ سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی میزنم.
حافظ.
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده.
حافظ.
، خَلِق. خوش خلق. (یادداشت مؤلف) :
گفتمش کی بینمت ای خوش خرام
گفت نصف اللیل لکن فی المنام.
شیخ بهائی
لغت نامه دهخدا

خوب خرام

خوب خرام
آنکه خوب خرامد. خوش رو:
گفت کای ره نورد خوب خرام
گوش کن سرگذشت بنده تمام.
نظامی
لغت نامه دهخدا

خوش خرامی

خوش خرامی
خوش رفتاری. نیک رفتاری. (یادداشت مؤلف). کش خرامی:
تو رایض من به خوش خرامی
من توسن تو به بدلگامی.
نظامی.
، خوش خلقی. خوش اخلاقی
لغت نامه دهخدا

خوش تراش

خوش تراش
نیکو تراشیده: بلور خوشتراش مجسمه خوش تراش، خوش شکل زیبا اندام خوش تراش
فرهنگ لغت هوشیار

خوش تراش

خوش تراش
ویژگی آنچه خوب تراش خورده است، کنایه از ویژگی آنکه اندام زیبا و متناسب دارد، خوش اندام
خوش تراش
فرهنگ فارسی عمید