جدول جو
جدول جو

معنی خر

خر
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
تصویری از خر
تصویر خر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خر

خر

خر
جانوری چهارپا و کوچک تر از اسب با گوش های دراز و یال کوتاه، الاغ، درازگوش، درشت، پسوند متصل به واژه به معنای بزرگ مثلاً خربط، خرپا، خرپشته، خرچنگ، خرسنگ، خرکمان، خرمهره، کنایه از احمق، کنایه از جسم
خریدار، پسوند متصل به واژه به معنای خرنده مثلاً خانه خر، مال خر، کهنه خر، گندم خر
خر شدن: فریب خوردن، احمق شدن
خر
فرهنگ فارسی عمید

خر

خر
به صورت پیشوند در آغاز برخی واژه ها می آید که معنی بزرگ و نتراشیده و ناهموار می دهد، خرپشته، خرمهره
فرهنگ فارسی معین

خر

خر
پستانداری از راسته فردسمان جزو خانواده اسبان حیوانی بارکش دارای گوش های دراز و یال کوتاه، درازگوش
خر آوردن و باقالی بار کردن: کنایه از دچار دردسر و رسوایی شدن
خر خود راندن: کنایه از تنها به مسایل خود توجه کردن
خر
فرهنگ فارسی معین

خر

خر
خوشی و سعادت و اقبال و شادمانی و سرور و خرمی و حالت شادمانی بزبان زند و پهلوی. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) ، گلو. (یادداشت بخط مؤلف).
- بیخ خِرِ کسی را گرفتن، گریبان کسی را گرفتن. (یادداشت بخط مؤلف).
- پای روی بیخ خر یا روی خر کسی گذاردن، کنایه ازتنگ گرفتن بر کسی است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

خر

خر
زمین شکافته شدۀ ازتوجبه. (ناظم الاطباء). ج، خرره، گلوی آسیا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از تاج العروس) ، بن گوش، دانۀ مدور. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

خر

خر
نام آبی است در دیار بنی کلب بن وبره درشام نزدیک جاسم ابن العدالاجداری و کلبی گفته است:
و قد یکون کنابالخر مرتبع
والروض حیث تناهی مرتبع البقر.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا