معنی خاطرپذیر - فرهنگ فارسی عمید
معنی خاطرپذیر
- خاطرپذیر
- دلپذیر، دل پسند، دلخواه، پسندیده، مرغوب، آنچه انسان بپسندد و به آن دل ببندد
تصویر خاطرپذیر
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با خاطرپذیر
خاطرپذیر
- خاطرپذیر
- دلپذیر. مورد علاقه واقع شونده. جلب توجه کننده. دلکش:
لب آراست سرخیل خاقان سریر
بشیرین سخنهای خاطرپذیر.
هاتفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خاطرپریش
- خاطرپریش
- آنچه سبب پریشانی خاطر شود، ملول کنندۀ فکر، برای مِثال به آخر ز وسواس خاطر پریش / پسند آمدش در نظر کار خویش (سعدی۱ - ۸۳)، آشفته، شوریده، پریشان خاطر
فرهنگ فارسی عمید
