معنی چکمه پوش
- چکمه پوش
- ویژگی کسی که چکمه بپوشد، کنایه از نظامی
واژههای مرتبط با چکمه پوش
چکمه پوش
- چکمه پوش
- آن کس که چکمه پوشد پوشنده چکمه
چکمه پوش
- چکمه پوش
- پوشندۀ چکمه. کسی که چکمه در پای کند آنکس که پوتین ساق بلند را پای افزار کند:
سفر میکند از سرت عقل و هوش
شد از فکر چقشور چون چکمه پوش.
طاهر وحید (از آنندراج)
چکمه دوز
- چکمه دوز
- کفش دوزی که چکمه دوزد چکمه ساز
چکمه دوز
- چکمه دوز
- کسی که چکمه می دوزد، آنکه شغلش دوختن چکمه است
چشمه نوش
- چشمه نوش
- آبِ زِندِگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، چِشمِۀ حِیوان، ماالحَیاة، جان فَزا، آبِ حَیات، آبِ حِیوان، آبِ بَقا، آبِ خِضر، شَربَتِ حَیَوان، چِشمِۀ خِضر، چِشمِۀ حَیات، چِشمِۀ اِلیاس، نوشاب، چِشمِۀ زِندِگی، عِینُ الحَیات، جان اَفزا
وسمه پوش
- وسمه پوش
- بشکولپوش آنکه جامه رنگ شده باوسمه و یا لکه دار از وسمه را پوشد
چشمه اوش
- چشمه اوش
- مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’اسم قریه ای است در سبزوار که سی خانوار سکنه دارد و ساکنان قریه شترو گوسفند بسیار دارند. (مرآت البلدان ج 4 ص 230)
چشمه نوش
- چشمه نوش
- دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان که در 17 هزارگزی شمال خاوری کنگاور و 6 هزارگزی خاور شوسۀ کرمانشاه بهمدان واقع است. دشت و معتدل است و 185 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات دیمی و آبی، تریاک و حبوبات. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
چشمه نوش
- چشمه نوش
- کنایه از آب حیات است. (انجمن آرا) (آنندراج). آب حیات. (ناظم الاطباء). و رجوع به چشمۀ حیوان و چشمۀ خضر و چشمۀ نوربخش شود، کنایه از دهان معشوق است. (انجمن آرا) (آنندراج). دهان معشوق. (ناظم الاطباء). و رجوع به چشمۀ حیوان و چشمۀ خضر و چشمۀ نوربخش شود