جدول جو
جدول جو

معنی بی پا

بی پا
بی اصل، بی اساس، کنایه از بی ثبات، ضعیف
تصویری از بی پا
تصویر بی پا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بی پا

بیدپا

بیدپا
بیدپای، دانشمند هندی مصنف کلیله و دمنه که برای پادشاه دابشلیم آنرا تصنیف کرد، (جهانگیری)، رجوع به بیدبا و بیدپای شود، نام کتابی در حکمت که بعربی نقل شده است، (ابن الندیم)، شاید کلیله و دمنه است که جای دیگر هم از آن یاد کرده، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پی پا

پی پا
عرقوب. پی پاشنه. رجوع به پی (بمعنی عصب) شود: عقبه، پی که از آن زه سازند. (منتهی الارب).
- پی پاخشک، آنکه دیر از کاری بازآید
لغت نامه دهخدا

بی جا

بی جا
بی خود، بی فایده، بیهوده، بی مناسبت، نابه هنگام، بی مورد، بی موقع، بی وقت، بی هنگام، نابجا، نادرست، ناروا، ناشایست، ناصواب، نامتناسب، نامناسب، ناموجه، ناوارد
متضاد: بجا، روا، لامکان، بی مکان، نامتحیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد