جدول جو
جدول جو

معنی به شک افتادن

به شک افتادن
در امری شبهه و تردید پیدا کردن، شک کردن
تصویری از به شک افتادن
تصویر به شک افتادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با به شک افتادن

به هم افتادن

به هم افتادن
کنایه از گلاویز شدن دو یا چند تن، با هم گفتگو و نزاع کردن
به هم افتادن
فرهنگ فارسی عمید

بشک افتادن

بشک افتادن
بشک شدن. به تردید و دودلی افتادن. شک کردن. رجوع به شک و بشک شدن شود، خراشیدن. (از برهان) (ناظم الاطباء). شکافتن. دریدن، جر خوردن، پهن کردن چیزی. (از برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). پهن کردن و فراخ کردن. (ناظم الاطباء) (رشیدی) ، برتاختن. (شرفنامۀ منیری) ، محاصره کردن با اسلحه و ساز جنگ و در برگرفتن، دربند شدن و مقید گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا