جدول جو
جدول جو

معنی بلاکش

بلاکش
کسی که همیشه دچار رنج و سختی و بلا باشد
تصویری از بلاکش
تصویر بلاکش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بلاکش

بلاکش

بلاکش
ستمکش آزار خوی متحمل بلا، رنجبر سختی کش. فردی که دچار رنج و سختی باشد
فرهنگ لغت هوشیار

بلاکش

بلاکش
بلاکشنده. متحمل بلا. مبتلی به بلیه. (فرهنگ فارسی معین). مردم رنجبر مبتلی به بلیه. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

بلاشک

بلاشک
مُرَکَّب اَز: ب + لا (نفی) + شک، بدون شک. بی تردید. بدون شبهه. (فرهنگ فارسی معین)، بی گمان. بی شبهه. قطعاً: این تفسیر بلاشک موافق و مناسب این نام نیست. (تاریخ قم ص 63)
لغت نامه دهخدا

بلاکشی

بلاکشی
عمل و حالت بلاکش. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به بلاکش و بلا کشیدن شود
لغت نامه دهخدا

بلاکث

بلاکث
نام موضعی است و بدون الف و لام بکار رود. (از منتهی الارب). گویند بلاکث وبرمه ’عرضی’ است عظیم از مدینه، و بلاکث در نزدیکی برمه قرار دارد. و برخی گویند بلاکث ’قارۀ’ عظیمی است در بالای ذی المروه. (از معجم البلدان) (از مراصد)
لغت نامه دهخدا