جدول جو
جدول جو

معنی بداغر

بداغر
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، خشک پی، نامیمون، سبز قدم، بدشگون، شمال، سیاه دست، سبز پا، تخجّم، میشوم، پاسبز، نافرّخ، مشوم، نامبارک، منحوس، شنار، مرخشه، بدیمن، مشئوم، بدقدم، نحس
بدخو، بدخلق
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، بداخم، اخم رو، ترش روی، تیموک، متربّد، دژبرو، عبوس، عبّاس، تندرو، سخت رو، ترش رو، زوش، روترش، گره پیشانی، عابس
تصویری از بداغر
تصویر بداغر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بداغر

بداغر

بداغر
مشؤوم. بدآغال. بدآغار. (یادداشت مؤلف). نامبارک. بدشگون، اقامت در بادیه. خلاف حضارت. (از اقرب الموارد). خلاف حضر. (منتهی الارب) (آنندراج). بدوی ّ منسوب است به آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

بادغر

بادغر
رهگذر باد، بادگیر، بادرس، بادخن، خانۀ تابستانی، برای مِثال و هرگه که تیره بگردد جهان / بسوزد چو دوزخ شود بادغر (خسروی سرخسی - شاعران بی دیوان - ۱۷۷)
بادغر
فرهنگ فارسی عمید

بادغر

بادغر
بمعنی بادغد است که خانه تابستانی و بادگیر باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). جایی بود که در او باد جهد. خسروی گوید:
و هرگه که تیره بگردد جهان
بسوزد چو دوزخ شود بادغر.
(از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 135).
خانه تابستانی بود که دریچه های بسیار دارد تا باد درجهد و بادغرد نیز گویند. (حاشیۀ لغت فرس ایضاً) (لغت فرس اسدی خطی نخجوانی). خانه تابستانی باشد که آنرا بادگیر گویند که پیوسته در آنجا باد بجهد. (معیار جمالی). خانه تابستانی باشد که آنرا بادگیر گویند که پیوسته در آنجا باد خنک بجهد. جائی است که از هر طرف باد به آنجا رسد. (سروری). بادگیر که در سقف اطاق هاست. (جهانگیری) :
بهر مجلسی کونت ای زشت خر
چو در باغ خانه شدی بادغر.
ابوشکور (از شعوری ج 1 ورق 159 ص ب).
جای بادگذر. (شرفنامۀ منیری). بادگیر خانه تابستانی است و گذرگاه باد و بادغس و بادغن بهمان معانی است. (آنندراج) (انجمن آرا). خانه تابستانی که در آن باد خنک وزد. طَنَبی. (صحاح الفرس). بادرس. بادغد. بادغرا. بادغرد. بادغس. بادغن. بادغند. بادگیر و غرد. رجوع بهرلغت در جای خود و فرهنگ شاهنامه شود.
لغت نامه دهخدا