معنی ندانم کار - فرهنگ فارسی عمید
معنی ندانم کار
- ندانم کار
- ناآگاه و بی اطلاع از کاری که باید بکند، آنکه کارهایش از روی عقل و تدبیر نیست
تصویر ندانم کار
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ندانم کار
ندانم کار
- ندانم کار
- کسی که کارهایش ازروی عقل نیست، بی اطلاع ناآگاه: من باسانی تصدیق میکنم که وی آدم بی فکروندانم کاری است
فرهنگ لغت هوشیار
ندانم کار
- ندانم کار
- جاهل. بی تجربه. که صلاح کار خود نداند. که مجرب و آزموده نیست و به زیان خود بی تعمق اقدامی کند
لغت نامه دهخدا
ندانم کاری
- ندانم کاری
- عمل ندانم کار: این زن اگرگناهی داشته باشد جزهمان ندانم کاری وشتاب خود سرانه اش درامر طلاق چیزدیگری نیست
فرهنگ لغت هوشیار
ندانم کاری
- ندانم کاری
- عمل ندانم کار. صفت ندانم کار. رجوع به ندانم کار شود
لغت نامه دهخدا
دانه کار
- دانه کار
- که دانه کارد. که دانه کاشتن کار دارد. که دانه در دل خاک نهد رستن را. تخم پاش:
همه خوشه چینند و من دانه کار
همه خانه پرداز و من خانه دار.
نظامی
لغت نامه دهخدا