جدول جو
جدول جو

معنی مشک افشانی

مشک افشانی
افشاندن مشک، کنایه از خوش بو کردن محیط
تصویری از مشک افشانی
تصویر مشک افشانی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مشک افشانی

مشک افشانی

مشک افشانی
مشک بیزی. مشک پراکنی. عطرپاشی:
کار زلف توست مشک افشانی عالم ولی
مصلحت را تهمتی بر نافۀ چین بسته اند.
حافظ
لغت نامه دهخدا

مشک افشان

مشک افشان
آنچه که مشک افشاند، معطر: نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد، (حافظ) یا مشک فشان از فقاع. شخصی است که در وقت سخن گفتن بوی خوش از دهانش بر آید
فرهنگ لغت هوشیار

مشک افشان

مشک افشان
مشک بیز. افشانندۀ مشک. که مشک پراکند. عطرآگین سازنده. خوشبوی کننده:
به هر منزل که مشک افشان کنی راه
منور باش چون خورشید و چون ماه.
نظامی
لغت نامه دهخدا

مشک افشاندن

مشک افشاندن
مشک بیختن. مشک افشانی کردن. پراکندن مشک. خوشبوی ساختن. عطرافشان کردن:
چنان کز خواندنش فرخ شود رای
ز مشک افشاندنش خلخ شود جای.
نظامی.
نفسش بر هوا چو مشک افشاند
رطب تر ز نخل خشک افشاند.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 8)
لغت نامه دهخدا

شکرافشانی

شکرافشانی
پخش شکر. (فرهنگ فارسی معین) ، گفتار شیرین و خوش. (ناظم الاطباء). شیرین سخنی. (فرهنگ فارسی معین).
- شکرافشانی کردن، کنایه از شیرین زبانی کردن. سخنان شیرین گفتن.
- ، نغمه ها و نواهای خوش نواختن.
- ، سخنان لطیف و شیرین نگاشتن:
چرا به یک نی قندش نمی خرند آنرا
که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی.
حافظ
لغت نامه دهخدا