جدول جو
جدول جو

معنی مزمزه کردن

مزمزه کردن
چشیدن اندکی از چیزی برای دانستن مزۀ آن
تصویری از مزمزه کردن
تصویر مزمزه کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مزمزه کردن

مزمزه کردن

مزمزه کردن
چشیدن غذا و جز آن بمنظور دانستن میزان نمک و چاشنی و بو وطعم آن
مزمزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

مضمضه کردن

مضمضه کردن
غراره کردن گردانیدن آب در دهان و شستن دهان با آن
مضمضه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

مزه مزه کردن

مزه مزه کردن
تطعم کردن. امتصاص کردن. چشیدن. مزمزه کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

ممزق کردن

ممزق کردن
پاره کردن شکافتن: (پس شیر از جوانب در آمدند و زخمها پیاپی میزدند تا لباس وجود بر پیلان چنان مخرق و ممزق کردند که بزرگتر پاره ای از پیلان گوش بود) (مرزبان نامه. . 1317 ص 225)
ممزق کردن
فرهنگ لغت هوشیار

مزه کردن

مزه کردن
چشیدن. تطعم. تطعم کردن. و رجوع به چشیدن و تطعم و تطعم کردن شود، خوش طعم و خوش آیند آمدن به ذائقه.
- امثال:
به دهانش زیاد مزه کرده است، از چیزی زیاد خوشش آمده است
لغت نامه دهخدا