گردن بلند کردن، گردن کشیدن. طغیان. سرکشی: هرکه گردن به دعوی افرازد دشمن از هر طرف بدو تازد. سعدی. ، امتداد و برابری و مقابله در بلندی: قزل ارسلان قلعه ای سخت داشت که گردن به الوند برمیفراشت. سعدی (بوستان)
خودنمایی کردن تکبر ورزیدن سرفرازی: بلند آواز نادان گردن افراخت که دانا را به بیشرمی بینداخت. (گلستان)، سربلند بودن مفتخر بودن، از خود قدرت نشان دادن مقاومت کردن: ببردیم بر دشمنان تاختن نیارست کس گردن افراختن، گردنکشی کردن عصیان ورزیدن، نمو کردن رشد کردن
قدرت از خود نشان دادن. خودنمایی کردن. مقاومت. ایستادگی: ببردیم بر دشمنان تاختن نیارست کس گردن افراختن. فردوسی. هرکه بیهوده گردن افرازد خویشتن را به گردن اندازد. سعدی. بلندآواز نادان گردن افراخت که دانا را به بیشرمی بینداخت. سعدی (گلستان). میفراز گردن به دستار و ریش که دستار پنبه ست و ریشت حشیش. سعدی (بوستان). و رجوع به گردن افراشتن شود