جدول جو
جدول جو

معنی کخ کخ

کخ کخ
صدای خنده، صدای سرفه، صدای نفس نفس زدن
تصویری از کخ کخ
تصویر کخ کخ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کخ کخ

کخ کخ

کخ کخ
کلمه ای است که بدان کودک رازجر کنند تا از چیزی که ارادۀ تناول آن دارد بازایستد و کذا عند التقذر من شی ٔ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و قیل کلمه اعجمیه عربتها العرب. (منتهی الارب). و رجوع به کِخکِخ مادۀ قبل و رجوع به کخ شود
لغت نامه دهخدا

کخکخ

کخکخ
کلمه ایست که در وقت نفرت فرمودن از چیزی گویند، صدای خنده
کخکخ
فرهنگ لغت هوشیار

کخکخ

کخکخ
کلمه ای است که آنرا در وقت نفرت فرمودن از چیزی گویند. (برهان) (آنندراج). رجوع به کخ شود
لغت نامه دهخدا

کخکخ

کخکخ
صدا و آواز سرفه کردن. (برهان). آواز سرفه کردن. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). آواز سرفه. (غیاث اللغات). سرفه کردن و تندتند نفس زدن. (فرهنگ فارسی معین) :
خرس نیز ار خورد بناچارش
زود در کخکخ اوفتد کارش.
اوحدی (از آنندراج).
، صدای خنده را نیز گفته اند. (برهان). صدای خندۀ بلند. (آنندراج). آواز و صدای خنده. (ناظم الاطباء) :
از پی مصلحت بر او خندد
کخکخی در بروت او بندد.
سنائی.
چونکه درد و شور او بسیار شد
هر که صوفی بود بااو یار شد
کخکخی و های و هویی می زدند
تا که چندین مست و بی خود می شدند.
مولوی
لغت نامه دهخدا

کخکخ

کخکخ
حراره بود و حال صوفیان. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). حراره. (لغت نامۀ حافظ اوبهی). قول. تصنیف ترانه. زجل. موشح. موشحه. شرقی. عروض البلد. قوما. ملعبه. کاری. موالیا. (یادداشت مؤلف) :
آهی کن و زین جای بجه گرد برانگیز
کخ کخ کن و برگرد وبدر بر پس ایزار.
حقیقی صوفی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
کخکخ اندر سماع چیست خری
چک چک اندر چراغ چیست تری.
سنائی.
، بمعنی حرارت و گرمی هم آمده لیکن اشاره به حرکتش نشده. (برهان). حرارت و گرمی. (ناظم الاطباء). صاحب برهان و به تبع او دیگران بمعنی حرارت و گرمی آورده اند و ظاهراً به اشتباه از حراره که قول و ترانه است و ذکر شد گرفته اند و حراره را حرارت پنداشته. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا