کلمه ای است که بدان کودک رازجر کنند تا از چیزی که ارادۀ تناول آن دارد بازایستد و کذا عند التقذر من شی ٔ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و قیل کلمه اعجمیه عربتها العرب. (منتهی الارب). و رجوع به کِخکِخ مادۀ قبل و رجوع به کخ شود
صدا و آواز سرفه کردن. (برهان). آواز سرفه کردن. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). آواز سرفه. (غیاث اللغات). سرفه کردن و تندتند نفس زدن. (فرهنگ فارسی معین) : خرس نیز ار خورد بناچارش زود در کخکخ اوفتد کارش. اوحدی (از آنندراج). ، صدای خنده را نیز گفته اند. (برهان). صدای خندۀ بلند. (آنندراج). آواز و صدای خنده. (ناظم الاطباء) : از پی مصلحت بر او خندد کخکخی در بروت او بندد. سنائی. چونکه درد و شور او بسیار شد هر که صوفی بود بااو یار شد کخکخی و های و هویی می زدند تا که چندین مست و بی خود می شدند. مولوی
حراره بود و حال صوفیان. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). حراره. (لغت نامۀ حافظ اوبهی). قول. تصنیف ترانه. زجل. موشح. موشحه. شرقی. عروض البلد. قوما. ملعبه. کاری. موالیا. (یادداشت مؤلف) : آهی کن و زین جای بجه گرد برانگیز کخ کخ کن و برگرد وبدر بر پس ایزار. حقیقی صوفی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). کخکخ اندر سماع چیست خری چک چک اندر چراغ چیست تری. سنائی. ، بمعنی حرارت و گرمی هم آمده لیکن اشاره به حرکتش نشده. (برهان). حرارت و گرمی. (ناظم الاطباء). صاحب برهان و به تبع او دیگران بمعنی حرارت و گرمی آورده اند و ظاهراً به اشتباه از حراره که قول و ترانه است و ذکر شد گرفته اند و حراره را حرارت پنداشته. (از یادداشت مؤلف)