فلخود فلخود پنبه دانه. (برهان) : خصمش بغنوده ست بدین زخرف دنیا خرسند شود گاو به کنجارۀ فلخود. شمس فخری. ، کسی را نیز گویند که پنبه دانه را از پنبه بیرون میکند. (برهان). رجوع به فلخودن شود لغت نامه دهخدا
فلخوده فلخوده پنبۀ زده شده و پاک شده، برای مِثال موی زیر بغلش گشته دراز / وز قفا موی پاک فلخوده (طیان- مجمع الفرس - فلخوده) فرهنگ فارسی عمید
فلخودن فلخودن پَنبِه زَنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، فَرخَمیدَن، حَلّاجی، فَلخَمیدَن، حِلاجَت، فاخیدَن، بَخیدَن فرهنگ فارسی عمید
فلخوده فلخوده پنبه ای که دانه های آن را جدا کرده باشند، هر چیز که آن را از غل و غش پاک کرده باشند فرهنگ لغت هوشیار
فلهود فلهود کودک گرداندام خوبروی فربه نزدیک به رسیدگی رسیده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا