جدول جو
جدول جو

معنی خوش خبر

خوش خبر
ویژگی آنکه خبر خوش می آورد، مژده دهنده
تصویری از خوش خبر
تصویر خوش خبر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خوش خبر

خوش خبر

خوش خبر
نویددهنده. مژده دهنده. (ناظم الاطباء). مژده ور. (یادداشت مؤلف) :
نکتۀ روح فزا از دهن دوست بگو
نامۀ خوش خبر از عالم اسرار بیار.
حافظ.
آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد
تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم.
حافظ.
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد.
حافظ.
- خوش خبر باش، به قاصد نورسیده و تفألاً به کلاغ و جغد گویند چون بانگ کند. چون کلاغ یا جغدی بر بالای خانه ای نشیند و آواز دهد زنان برای رفع نحوست آن گویند: خوش خبر باش.
- خوش خبر دادن، نوید نیکی دادن. مژده ای دادن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

خوش مخبر

خوش مخبر
خوش باطن. مقابل بدمخبر. آنکه او را باطن نکوست
لغت نامه دهخدا

خوش خبری

خوش خبری
نویدنیک. مژده. (ناظم الاطباء). عمل خوش خبر:
صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است
که مژدۀ طرب از گلشن سبا آورد.
حافظ.
- امثال:
بی خبری، خوش خبری است
لغت نامه دهخدا

خود خور

خود خور
کسی که غضه بسیار می خورد و از غم خوردن ضعیف و نحیف میشود
خود خور
فرهنگ لغت هوشیار