جدول جو
جدول جو

معنی خاره سنب

خاره سنب
چیزی که می تواند سنگ خاره را سوراخ کند
تصویری از خاره سنب
تصویر خاره سنب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خاره سنب

خاره سنب

خاره سنب
چیزی که خاره را سوراخ کند. ثاقب الحَجَر
لغت نامه دهخدا

خاره سنگ

خاره سنگ
سنگ خاره. سنگی که از جنس خاره باشد. صخره. صخرۀ صّماء:
تهمتن یکی خانه از خاره سنگ
برآورده دید اندرآن جای تنگ.
فردوسی.
بکشتند چندان در آن خاره سنگ
که از خون زمین گشت پشت پلنگ.
فردوسی.
بسوزد بر ایشان دل خاره سنگ
که نام بزرگی درآمد به ننگ.
فردوسی.
ز بیم عقابان پولادچنگ
نگردد کسی گرد آن خاره سنگ.
نظامی.
کمر در کمر کوهی از خاره سنگ
که آورده چون سبزمینا برنگ.
نظامی.
دوکبک دری دید بر خاره سنگ
به آئین کبکان جنگی بجنگ.
نظامی.
رهی پیچ بر پیچ تاریک و تنگ
همه راه پر خار و پرخاره سنگ.
نظامی.
چو بر پشتۀ خاره سنگ آمدم
ز بس تنگی ره بتنگ آمدم.
نظامی.
بچندین سر تیغالماس رنگ
نسفتند چون سنگی از خاره سنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا

چاره سنج

چاره سنج
کسی که در کاری بیندیشد و راه چاره را بسنجد و دریابد، چاره اندیش، برای مِثال ز شادی به فرزانۀ چارهسنج / بسی تحفهها داد از مال و گنج (نظامی۶ - ۱۱۲۸)
چاره سنج
فرهنگ فارسی عمید

خاکه سرب

خاکه سرب
چیزی است مثل خاک، که از کان سرب بدست می آید و نهایت بدبو باشد. (آنندراج) :
’خاکۀ کان مومیائی و سرب’. اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

چاره سنج

چاره سنج
مدبر. با تدبیر. آنکه در کارها تأمل و تدبیر کند:
ز شادی بفرزانۀ چاره سنج
بسی تحفه ها داد از مال و گنج.
نظامی
لغت نامه دهخدا

خره سنگ

خره سنگ
سنگهایی که بردیف پهلوی هم چیده باشند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 37)
لغت نامه دهخدا