پای و پر. تاب و طاقت و قدرت و توانائی. (برهان) : که کاوس بی فر و بی پر و پای نشسته ست بر تخت بی رهنمای. فردوسی. و در فرهنگها این شعر را نیز به فردوسی نسبت کرده اند: چو این گون هنرها بجای آورد دلاور شود پرّ و پای آورد. فردوسی
مجموع خانه از اطاق و صحن و بام. خانه و بخش های اساسی آن: پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب می رود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز. حافظ. - بی دروبام، بی روزن و سقف. مسدود و غیر محاط (بر حسب اعتقاد قدما به فلک) : سرگشته در این دائرۀ بی دروبام ناآمده بر مراد و نارفته به کام. خیام. - دختری دروبام بسته، که مرد ندیده است. بانوچه. (یادداشت مرحوم دهخدا)