تثنیۀ بیضه (در حالت نصبی و جری). دو خایه. دو تخم. (یادداشت مؤلف). رجوع به بیضه شود، خصیتین. انثیین. تخمگان. هر دو خایه. دو خایۀ مرد. دو گند. حسکلتان. (یادداشت مؤلف)
محل عبادت خدا، خانه یا کاخی که درآن ستون نباشد، محل و کوهی سنگی نزدیک کرمانشاه که فرهاد برای رساندن جوی شیر تا قصر شیرین مأمور به تراشیدن آن شد. (نگارش کردی: بستون)