جدول جو
جدول جو

معنی به گزین

به گزین
ویژگی کسی که چیزهای خوب را انتخاب می کند، هر چیز بسیار نیکو که از میان چیزهای نیکوی دیگر انتخاب می شود، برگزیده
تصویری از به گزین
تصویر به گزین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با به گزین

به گزین

به گزین
انتخاب بر انتخاب راگویند یعنی از چیزهای گزیده بهترها را باز بگزینند. (انجمن آرا) (آنندراج). چیزهای سره و نیکو که از چیزهای سره بگزینند. (برهان) (از جهانگیری). چیزهای نیکو که برگزیده و منتخب باشد. (رشیدی). انتخاب بر انتخاب گزیده شده. (ناظم الاطباء). چیزهای سره و نیکو که انتخاب شده باشند. (فرهنگ فارسی معین) :
دو صد بار و افزون ز سیصد خشین
صد و شصت طغرل همه به گزین.
اسدی.
ای به گزین حضرت سلطان خسروان
وی جد تو گزیدۀ سلطان لم یزل.
سوزنی.
چون میدهی مرا ز عطاهای به گزین
جز به گزین چه آرمت از اخریان شکر.
کمال الدین اسماعیل.
لغت نامه دهخدا

بد گزین

بد گزین
آنکه بد انتخاب کند کسی که بطور بدی اشیا را پسند کند، بد انتخاب شده بد پسند شده مقابل به گزین
فرهنگ لغت هوشیار