جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اخگل

اخگل

اخگل
داسۀ گندم و جو را گویند یعنی خسهای سرتیز که بر سر خوشۀ گندم و جو میباشد. (جهانگیری) (برهان). داس. (جهانگیری). و رجوع به اخکل شود، لازم گرفتن کسی را، میل کردن بسوی... میل کردن به. چسبیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، جاویدانه کردن. (تاج المصادر بیهقی). جاودانه کردن. (زوزنی) : اخلده الله ، همیشه داراد او را خدای، دیر پیر شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، فرونشاندن آتش. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

اختل

اختل
سست و تباه شدن کار زیان رسیدن بکارها نادرست شدن کار خلل پذیرفتن، نابسامانی بی سروسامانی، آشفتگی فکر نقصان عقل. یا اختل حواس. پراکندگی و پریشانی حسها. یا اختل عقل. شوریده عقل بودن نقصان عقل
فرهنگ لغت هوشیار

اخگر

اخگر
پاره آتش زغال افروخته شراره خرده آتش جرقه. یا اخگر تفته. آتشی که سوخته و اخگر شده باشد، یا اخگر کشته. زغال انگشت
فرهنگ لغت هوشیار